او در کتابهاي خود نيز ادّعاي خدايي مي کرد، و با خدا و قرآن و پيامبران معارضه مي نمود، گويند او پيروان خود را از ذکر نام خدا باز مي داشت و مي گفت:
«گفتن لا اِلهَ اِلاَّ الله ممنوع است و فرياد معروف او «أنا الْحَقّ: من حقّ هستم» بود. (3)
مرحوم طبرسي روايت کرده که از طرف صاحب الامر (عج) به دست جناب «حسين بن روح» که از جمله ي سفراي آن حضرت بود، ظاهر شد براي لعن جماعتي که يکي از آنان «حسين بن منصور حلاّج» بود. (4)
بالاخره او را در عهد وزارت «علي بن عيسي» به بغداد آوردند و مدّت 8 سال در زندان ماند تا اين که در 24 ذي القعده سال 309 هـ ق پس از هفت ماه محاکمه به فتواي قُضات و ائمّه دين و امر «مقتدر» خليفه ي عبّاسي و وزير او «حامد بن العباس به دار آويخته شد و سپس جسد او را سوزانيدند و سرش را بر چوبي بالاي جِسْر (پُل) بغداد زدند. (5)
1-(«آخرين اميد»، ص 144)
2-(ترجمه «آثارالباقيه»، ص 275)
3-(«مذهب حلاّج»، ص 118)
4-(«الاحتجاج»، ج 2، ص 289)
5- («خاندان نوبختي»، ص 114)